چمران ...

                         

                      "به نام او"

 

                       " تو مرا عاشق کردی "

 

***خدایا تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم  ، تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم ، تو مرا آه کردی که از سینه ی بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم . تو مرا فریاد کردی که کلمه ی حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمایم . تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و حرمان تنهایی سوزاندی . خدایا تو پوچی لذات زودگذر را عیان نمودی ، تو ناپایداری روزگار را نشان دادی ، لذت مبارزه را چشاندی ، ارزش شهادت را آموختی .تو مرا عاشق کردی...***

 

"شهید چمران"

نوشته ای از خشایار شا ...(۱)

                 "به نام خدا"

 

 

دوستان نازنینم سلام...

این نوشته ی خود خشایارشا هست...

که در موزه ی تخت جمشید با خط میخی روی یک سنگ حک شده...

من ترجمه اش رو براتون می نویسم...

حقیقتا چقدر جالبه که ما افکار پادشاهان زمان های دور کشورمون رو بدونیم...

...

 

 

 

" خدای بزرگ است اهورا مزدا که این شکوه را که دیده می شود آفرید ، که شادی را برای انسان آفرید ، که خرد و توانایی را به خشایارشا بخشید .

خشایار شا شاه گوید : بخواست اهورا مزدا من چنانم که راستی را دوست دارم و از دروغ بیزارم . من نمی خواهم که قوی بر ضعیف ستم کند و نه مرا کام است که به ضعیف از سوی قوی ظلم کرده شود ، آنچه را که راست است ، آن را می پسندم . خواست خدا در زمین آشوب نیست بلکه صلح ، نعمت و حکومت خوب است . من دوست دروغگو نیستم ، تند خو نیستم ، هر آنچه مرا به خشم آورد با نیروی خرد بر آن چیره ام و سخت بر امیال خود مسلط هستم ، هر که همکاری و همیاری پیشه کند در خور کوشش او را پاداش می دهم و آنکه آسیب رساند او را متناسب با گزندش مجازات می کنم ، نه مرا کام است که مردی آسیب برساند و نه مرا کامی است که اگر آسیب رساند مجازات نشود . آنچه کسی بر ضد کس دیگری بگوید مرا باور نیاید مگر آنکه بنا به قانون نیک ، گواه درست آورد و داوری بیند . اگر مردی فراخور توانایی طبیعی خویش کاری انجام دهد و به جای آورد شادمان وخرسند می شوم و خوشنودیم را کرانه ای نیست ، چنین است هوش و اراده ی من.

مپندار که زمزمه های پنهانی و در گوشی بهترین سخن است ، بیشتر به آنی گوش فرا دار که پس پرده می شنوی . تو بهترین کار را از توانمندان مدان و بیشتر به چیزی بنگر که  از ناتوان سر باز زند. چون آنچه از سوی من انجام شد بینی یا بشنوی چه در زادگاهم و چه در آوردگاه رزم ، بدان که این توانایی من است ، علاوه بر قدرت اندیشه و هوشم .این است کاردانی من ، تا جایی که تن من توان دارد در جنگجویی هماوردی خوبم ، چون در آوردگاه باشم کسی را که از دور می بینم به نیروی ادراک و خرد می دانم که بدخواه است تا که دژاندیش نیست . به نیروی ادراک و اراده ی خویش همواره نخستین کسی هستم که تصمیم می گیرد کار شایسته را.

چون نافرمانی را ببینم و چون دوستاری را مردی هستم آزموده ، هم با دست ها و هم با پاها.

به هنگام سوارکاری ، سواری خوبم . به عنوان کمانور تیراندازی چیره دستم چه بر اسب باشم چه با پای پیاده . در نیزه وری ، نیزه وری نیکم ، خواه از روی اسب ، خواه از روی خاک . اینها هنرهایی است که اهورا مزدا مرا بخشیده است و توانایی به کار بردن آن را داشتم ،آنچه بر دستم رفته است به یاری یزدان همه را به هنر های خویش که ارزانی اهورا مزدا بوده است به انجام رسانده ام.

اهورا مزدا مرا و کارهای مرا بپایاد. "     

فداکاری

             " به نام خداوند مهربان "

 

 

                         " فداکاری"

 

 

در روزگاری که هنوز بانک خون تشکیل نشده بود ، دختر کوچکی بیمار شد و به طور اضطراری به خون نیاز پیدا کرد .

پزشک معالج آن دختر به برادر دوازده ساله ی او گفت که اگر خون بدهد ممکن است بتواند جان خواهرش را نجات دهد.

پسرک لحظه ای تردید کرد ، چشمانش لبریز اشک شد و سپس تصمیم خود را گرفت : " بله ، دکتر من آماده ام ."

وقتی که انتقال خون صورت گرفت ، پسر بچه از دکتر پرسید :

" به من بگویید که کی می میرم ؟ "

فقط آن زمان بود که دکتر متوجه شد ، چرا پسرک پس از شنیدن پیشنهاد او لحظه ای تردید کرده است .

برای آن پسر بچه فقط آن یک لحظه کافی بود که تصمیم بگیرد جان خود را فدای خواهرش کند.

کسی که در فدا کردن خود برای دیگری تردید نمی کند همان کسی است که بی گمان قدم هایش او را به پیش ، به سوی آینده ای روشن و به سوی خدا رهنمون می شوند ...